سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نودهشتیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دلنوشته الوداع نودهشتیا

 

jyjx_on4n_negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1

 

 نام دلنوشته‌: الوداع

ژانر: عاشقانه

نویسنده: فاطمه خدامرادزاده

هدف: تا جان در بدن دارم قلم را بر تیکه کاغذی خواهم رقصاند تا زمانی که مجنون آید و دریابد در نبودش این دل چه کشیده.

مقدمه: 

قطرات باران هر ثانیه شدید تر می شدند انگار دل آسمان هم همانند دل دخترک‌ دل تنگ یار است که چنین می بارد، دخترک به خورشیدی که حال نیمی از آن بیشتر از پشت کوه های عظیم پیدا نبود خیره شد و با خود زمزمه کرد:

به خدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخه ام چید
شعله آه شدم صد افسوس ? که دلم باز به دلدار نرسید.

بخشی از دلنوشته:

غروبی دیگر سوار بر قایق انتظار که قایق ران آن روزگار بود، دل بر‌ دریایی بی‌کران زد.
 غروبی دیگر گذشت و خورشید همیشه تابان خود را پشت کوه های سر به فلک زده و عظیم پنهان کرد.

باری دیگر مجنون عاشق پیشه‌ی من نیامد و مرا با فردایی که هیچ از آن نمیدانم رها کرد. اما من همچنان در انتظار آمدن او می مانم و در انتظار فردایی که ذره ای از آن نمی دانم خواهم ماند. و خود را همانند قلم بر دستان تنومند روزگار می سپارم تا هرچه صلاح دانند نقش ببندد.

شدم لیلی‌ای که مجنون ندارد.   داشت! اما نخواست که بماند.
 اما امید دارم که  باز خواهد  آمد، زیرا عاشق معجزه خواهد کرد.


مطالعه‌ی دلنوشته الوداع